ایران روانشناس

مطالب به روز در حوزه روانشناسی و توسعه فردی

ایران روانشناس

مطالب به روز در حوزه روانشناسی و توسعه فردی

در این وبلاگ سعی داریم اطلاعات به روز وکاربردی در حوزه های توسعه مهارت های فردی و روانشناسی کاربردی را خدمت شما ارائه کنیم
با ما همراه باشید

کلمات کلیدی
  • ۰
  • ۰

بیماری روانی

بیماری روانی (به انگلیسی: Mental disorder) به گروهی از بیماری‌ها گفته می‌شود که با تأثیر بر تفکر و رفتار٬ باعث ایجاد ناراحتی برای فرد مبتلا یا ایجاد ناتوانی در وی می‌شوند. علت بیماری‌های روانی به خوبی شناخته شده نیست ولی آنچه مسلم است این است که عوامل ژنتیک، استرس‌های مختلف و نوع تعامل فرد با دیگران در ایجاد یا بروز آن‌ها مؤثر است. افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنیا از جمله این اختلالات هستند.

تاریخچه

برای قرن‌ها با بیمارانی که از اختلالاتِ ذهنی (mental disorders) رنج می‌بردند، به شیوه‌های کاملاً وحشیانه و بدوی برخورد می‌شد. این باور که علت اختلالاتِ ذهنی، شیاطین و نیروهای متافیزیکی هستند، یک باور رایج بود. شیوهٔ متداولِ درمان بیمارانِ ذهنی این بود که شرایطِ بدنیِ بیمار را به قدری نامناسب کنند تا شیطان مجبور به ترکِ بدن او گردد! از این رو بیمار را با آبِ جوش غسل می‌دادند، او را شلاق می‌زدند، به او گرسنگی می‌دادند یا او را شکنجه می‌کردند. زیگموند فروید یکی از نخستین روانشناسانی بود که نیاز به شیوه‌های درمانی و ارائهٔ یک رویکرد جامع در این زمینه را احساس کرد و روانکاوی را بر این مبنا ایجاد کرد.

علت بروز بیماری روانی

علم روانشناسی دلایل بسیاری را برای بروی انواع بیماری روانی بیان کرده‌است اما هر نوع بیماری روحی روانی برآیند عوامل محیطی، خانوادگی، ژنتیک و در نهایت خواست و اراده فرد می‌باشد. در این بین آموزش‌هایی که فرد در طی زندگی خود از طریق خانواده، دوستان، مدرسه، محیط کار دیده‌است، نقش فوق‌العاده‌ای بر شکل‌گیری اختلالات روانی او دارد. امروزه، ساکنین کلان‌شهرها به نسبت شهرهای حاشیه‌ای و روستاها بسیار بیشتر در معرض ابتلا به انواع بیماری‌های روحی روانی هستند.

انواع

بیماری‌های روانی انواع مختلفی دارند که برخی از معروف‌ترین آن‌ها عبارتند از:

تظاهر بیماری‌های روانی با نقاشی

برخی متخصصان عقیده دارند تعداد زیادی از بیماری‌های اعصاب و روان که شخص از آن بی‌خبر است، با کشیدن نقاشی تظاهر پیدا می‌کنند؛ به‌طور مثال، دالی، نقاش معروف، با افزایش سن، در نقاش‌هایش آثار لرزش دست و بهم ریختگی خطوط دیده شد که خبر از بیماری پارکینسون می‌داد یا برخی دیگر که در نقاشی‌هایشان آثار آلزایمر، اسکیزوفرنی، افسردگی، خودشیفتگی، مشکلات بینایی و سرگیجه در نقاشی هایشان مشاهده شد. بنابراین، می‌توان از نقاشی نیز در پزشکی نوین و تشخیص و درمان بسیاری از بیماری‌هایی که ریشه در ذهن و روان فرد دارند، بهره برد .

منبع

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

در بسیاری مواقع ما نکات و نشانه های کاملا واضح را نادیده می گیریم و شاید همین امر موجب می شود که پس از شکست عشقی، غم زیادی را در دل خود حس کنیم.

در این رابطه، شاید بد نباشد تا با تعدادی از دلایل رایج و عمومی که بسیاری از زوج ها برای جدایی اعلام داشته اند را بشناسید تا شاید با آگاهی از آن ها بتوانید از پیشامد چنین اتفاق تلخی پیشگیری کنید. گفتنی است که این نشانه ها در مجله «روانشناسی اجتماعی و علوم شخصی» منتشر شده است.

در ادامه با هم نگاهی خواهیم داشت به این موارد:

۱- شخصیت شریک عاطفی: مثلا اینکه طرف مقابل شما انسانی تنبل، کسل‌کننده یا غمگین باشد.

۲- نقض اعتماد: مانند خیانت یا دروغ

۳- بی تفاوتی شریک عاطفی: طرف مقابل به شما می گوید که دیگر به ادامه این رابطه علاقه ای ندارد.

۴- مشکلات فیزیکی: عدم رضایت از روابط زناشویی و کمبود محبت

۵- پیامدهای اجتماعی: مخالفت خانواده ها، فشار اجتماعی از طرف دوستان

۶- عهدشکنی: اعتیاد، سواستفاده، مشکلات قانونی

۷- شریک جایگزین: توجیه خود

در همین تحقیق، همچنین ۲۷ دلیل مشترک هم در رابطه با اینکه چرا افراد با اینکه به ارتباط خود تردید دارند، اما همچنان در آن باقی مانده و به ازدواج یا دوستی شان ادامه می دهند، مشخص شده است.

از جمله این موارد می توان به شناخت کامل طرفین از هم، رضایت جنسی، سود مالی، داشتن احساس گناه در صورت عهدشکنی و اعتباری که این زندگی به آن ها می دهد، اشاره کرد.

مواردی همچون موقعیت های اجتماعی نیز گاها مانع از جدایی دو نفر از هم می شود زیرا این دلهره وجود دارد که این شکست، باعث از دست دادن دوستان و اطرافیان بشود.

پروفسور «سامانتا جوئل»، استاد دانشگاه یوتا در این رابطه بیان داشته : «بسیاری از جدایی های زوج ها را می توان از قبل پیش بینی کرد، حتی دلیل اینکه چرا با وجود مشکلات همچنان به رابطه خود ادامه می دهند نیز تا حدی قابل تشخیص است، اما روند تصمیم گیری این افراد چندان واضح نیست؛ یعنی معلوم نیست که مزایا یا معایب هر رابطه ای برای آن اشخاص چیست! که بر اساس آن تصمیم گیری می کنند که بمانند یا بروند.»

به دنبال این مساله، یک تیم تحقیقاتی، پرسشنامه ای با ۵۲ گزینه تهیه و در اختیار دو دسته از داوطلبان گذاشته شد. گروه اول را زن و شوهرها و گروه دوم را دوست ها تشکیل داده بوند.

با مطالعه پاسخ هر دو دسته، معین گشت که ماندن یا رفتن افراد به وضعیت تاهل آن ها بستگی دارد. به این صورت که، آن هایی که با هم دوست هستند، بیشتر سعی دارند تا روی نکات مثبت طرف مقابل و زیبایی های رابطه خود تمرکز کنند.

اما افراد متاهل، دلیل نرفتن و باقی ماندن خود در رابطه را موانع قانونی، مسئولیت های خانوادگی و مشکلات مالی بیان داشته اند.

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

گاهی افراد برداشت‌های غلط و اشتباهی از رفتارهای طرف مقابل خود دارند و حس می‌کنند دیگری هم در ذهنش به او فکر می‌کند. در صورتی‌که شاید این طور نباشد. گاهی به خاطر محرومیت و نداشتن ارتباط با فردی که برای ادامه زندگی به وجود او نیاز دارد، شخص از روش جبران استفاده می‌کند. یعنی فرد برای جبران محرومیت‌های خود در زندگی عاشق کسی می‌شود که حس می‌کند او را دوست خواهد داشت. گاهی ماجرا طور دیگری است و افراد فکر می‌کنند اگر شخص مورد علاقه‌ام را به دست بیاورم، توانمندی‌ام را به خودم ثابت کرده‌ام.

چنین طرز تفکری باعث رقم خوردن یک عشق یک طرفه می‌شود. علت دیگر عشق و علاقه‌ای است که دختر یا پسری به فرد مورد علاقه‌اش دارد، اما روح طرف مقابلش از این موضوع خبر ندارد و هیچ نشانی هم از خود بروز نمی‌دهد. اگر کندوکاوی در تیپ‌های شخصیتی انجام دهیم، معمولا تیپ‌های شخصیتی گروه «ب» یعنی درونگراها به خاطر اعتماد به نفس ضعیفی که دارند، از ابزار احساس خود نسبت به دیگران با وجود عشق و علاقه‌ای که دارند، خودداری می‌کنند و ممکن است این عشق یک طرفه حتی بدون وصال ادامه پیدا کند، اما تیپ‌های شخصیتی«ای» که برونگرا هستند، ممکن است به دلیل عشق و علاقه یکطرفه، به خاطر غرور و کله‌شقی و لجبازی که دارند، از ابراز علاقه به طرف مقابل خود امتناع کنند، هرچند که عاشق طرف مقابل خود باشند.

برای ایجاد عشق دوطرفه در زندگی مشترک نخستین گام شناسایی حساسیت‌های طرف مقابل و احترام گذاشتن به آنها است.

 با این تفاسیر اگر کسی به زور بخواهد عشق و علاقه را از طرف مقابل دریافت کند، در صورتی موفق خواهد بود که سبک زندگی و نوع تفکرش را تغییر داده و رفتارهایی انجام دهد که باعث ایجاد عشق و یک زندگی پایدار، عاشقانه و جاودانه شود، ولی اگر همچنان عشق یکطرفه خود را در یک انتخاب اولیه شروع و پس از ازدواج هم ادامه دهد و به حس قشنگ، هیجانات مثبت، درک تفاوت‌ها، حفظ خطوط قرمز، نزدیک شدن به ارزش‌های اعتقادی و... دست پیدا نکند، عشق یک طرفه همچنان ادامه داشته و ادامه زندگی را با تنش و مشکلاتی مواجه خواهد ساخت. گو این که باید مبنای عشق‌ورزی افراد برای جلوگیری از عشق یک طرفه، از راه دوست داشن باشد؛ زیرا دوست داشتن از عشق برتر است و از عشق هر چه می‌نوشیم، سیراب‌تر می‌شویم و دوست داشتن هر چه بیشتر؛ سیراب‌تر.

بنابراین بهتر است افراد زمانی‌که عشق یک طرفه را شروع می‌کنند، رفتار و احساس‌شان به نحوی باشد که طرف مقابل را از عشق خود آگاه کرده و سعی کنند او را علاقه‌مند به خود کنند تا مثل عاشق و معشوق با هم زندگی کنند، اما برای ایجاد عشق دوطرفه در زندگی مشترک نخستین گام شناسایی حساسیت‌های طرف مقابل و احترام گذاشتن به آنها است. دوم، فرد سعی کند خودش را به افکار و عقاید همسرش نزدیک یا او را مجاب کند تا در نوع تفکر و نگرش یک الگوی فکری واحد را ادامه دهند. هیجانات و احساسات یکدیگر را شناسایی کرده و به آن جامه عمل بپوشانند.

اگر همسر نیاز دارد که جمله «دوستت دارم» را بشنود، به او بگوید. لحظات بیشتری را با هم سپری کرده و تبدیل به دقایق لذتبخشی کنند. عدم وابستگی زوجین به خانواده‌هایشان و عدم انتقال سبک‌های زندگی دوره مجردی به متاهلی، بازگو کردن نقاط مثبت زوجین به یکدیگر و داشتن گوش شنوا، وقت گذاشتن برای یکدیگر و داشتن صداقت و عدم دروغگویی و مخفی‌کاری و در مجموع همه اینها باعث می‌شود فرد عاشق به معشوقی که از او می‌گریزد، به‌راحتی نزدیک شود.

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

نشانه های مرض عادی شدن نعمت‌ها

یکی از بیماری‌های خطرناک، مرضی بی‌صداست که هیچ‌گونه علامتی ندارد اما می‌تواند آسیب شدیدی به شما بزند. این بیماری، مرض «عادی شدنِ نعمت» است که چند نشانه دارد:

نعمت‌های فراوانی داشته‌باشی اما آن‌ها را نعمت ندانی و در قبالش شکرگزاری نکنی.

وارد خانه شوی و همه اعضای خانواده در سلامتی به‌سر برند اما «شکر خدا» را به‌جا نیاوری.

به بازار بروی، خرید کنی و به خانه برگردی، بی‌آن‌که قدردان و شکرگزار صاحب نعمت باشی و آن را عادی و حق خودت در زندگی بپنداری.

هر روز در کمال صحت و سلامتی از خواب برخیزی و از چیزی نگران و ناراحت نباشی، اما خدا را سپاس نگویی.

 

آسیب‌های شکرگزار نبودن دربرابر نعمت‌ها

درهم آمیختگی ویژگی‌های شخصیتی انسان‌ها، باورها و ارزش‌های‌شان انکارناپذیر است. از سوی دیگر تجربیاتی که هر فرد در زندگی خود دارد می‌تواند باوری را در او شکل دهد یا باورهای پیشین اش را تحکیم کند، آن‌ها را یک‌باره تغییر دهد یا باوری جدید در او نهادینه کند. گاه این تجربیات افراد را به سمت‌وسوی خاصی سوق می‌دهد. ممکن است برای فردی به قدری برتری بر دیگران و بی‌نقص بودن حائز اهمیت باشد که او قادر نباشد در هیچ حالتی و در هیچ حدی از موفقیت، از خود و در نهایت زندگی‌اش احساس رضایت کند. کمال‌گرایی می‌تواند واکنشی به احساس فقدان درونی و خلأ ناشی از آن باشد. در واقع زمانی‌که افراد به‌صورت درونی فاقد احساس رضایت از خود هستند، تلاش می‌کنند با کسب کردن و صاحب شدن موقعیت‌های بیرونی چشمگیرتر و اشیای گران‌قیمت بیشتر، رضایت درونی به دست بیاورند و کمی شادتر باشند. غافل از این‌که هیچ اندازه‌ای از دستاوردهای بیرونی نمی‌تواند خلأ درونی‌شان را پر کند. وقتی فرد در چنین موقعیتی به لحاظ درون روانی قرار داشته‌باشد، قادر نیست از آن چه امروز متعلق به اوست لذت ببرد و بابت آن‌ها احساس رضایت درونی داشته و در نهایت شکرگزار باشد.

 

یک انسان سلامت برای داشته‌های خود شکرگزار است، از نداشته های خود نیز آگاه است‎

 

تلاش برای رسیدن به تصویری خیالی از زندگی

گاهی افراد بیش از آن‌که دارای منابع ارزشی درونی باشند، از ارزش‌های اجتماعی و معیارهای خوشبختی پیروی می‌کنند که جامعه به آن‌ها عرضه می‌کند. ممکن است جامعه مدنظر فرد، حائز معیارهای صحیحی برای احساس رضایت نباشد یا معیارهای بی‌شمار یا دور از دسترسی را برای خوشبختی افراد در نظر بگیرد. افراد پیرو چنین اجتماعی صرف نظر از این‌که از چه میزان امکاناتی برخوردارند، نمی‌توانند به رضایت درونی برسند. در این صورت افراد همواره به دنبال انطباق خود با یک تصویر خیالی هستند که اجتماع آن را ارزشمند می‌داند. بدیهی است که در چنین حالتی فرد بابت آن چه از آن برخوردار است، احساس خشنودی و رضایت نمی‌کند.

 

دلایل لذت نبردن از زندگی روزمره

گاهی افراد به دلیل اتفاقات پیش‌آمده در زندگی‌شان و نپرداختن به مسائل درونی که برای هر انسانی یک ضرورت است، دچار سردرگمی می‌شوند. میزان زیاد مسائل درونی حل‌نشده، افراد را درگیر یک نارضایتی عمیق می‌کند. در این حالت افراد رفته رفته احساساتی مانند حزن، اندوه و اضطراب را بیش از دیگر احساسات تجربه می‌کنند. این افراد قادر نیستند از زندگی روزمره و بودن در کنار خانواده احساس رضایت کنند. در چنین حالتی دید روان‌شناختی فرد کدر می‌شود و او ارزشی برای داشته‌های خود قائل نیست. گاه ممکن است حتی این مسئله به دلیل مشکلاتی باشد که جامعه فرد را با آن درگیر کرده‌است؛ برای مثال ناتوانی در کسب درآمد کافی یا داشتن تفریحات سالم از این قبیل مسائل هستند. حتی در چنین حالتی یک انسان برخوردار از سلامت روانی، می‌تواند تا حدی بر موقعیت پیش‌آمده فائق شود. او می‌تواند با افزایش قابلیت‌های درونی‌اش مانند سرسختی و واقع‌بینی به‌جای ناامیدی و استفاده از شبکه‌های حمایتی همچون خانواده و دوستان، شدت آسیب‌های وارد شده از شرایط اجتماعی بیرونی را کاهش دهد.

 

توانایی دیدن داشته‌های ارزشمند را یاد بگیرید

شاید بتوان گفت در چنین موقعیتی پرورش توانایی دیدن داشته‌های ارزشمند شخصی، بیش از پیش حائز اهمیت است. در دیگر موارد ممکن است فرد درگیر یک نیاز درونی شود که بیش از هر نیازی در زندگی درون‌روانی او نقش بازی می‌کند؛ برای مثال درصورتی‌که فرد به شدت از تنهایی یا نبود رابطه عاشقانه رنج ببرد و این نیاز در او پررنگ باشد قادر نیست به دیگر داشته‌های خود در زندگی بیندیشد و بابت آن‌ها احساس خوشحالی کند. فردی که از موقعیت مالی و اجتماعی خوبی برخوردار است و دوستان حمایتگری دارد اما تمام نیازهای درونی‌اش مربوط به خواست یک رابطه عاشقانه است، لذتی از مصاحبت با دوستان یا اعضای خانواده‌اش نمی‌برد. چنین فردی نیاز به کمک تخصصی دارد تا بتواند دلیل چنین محوریتی را در روان خود دریابد، از سرمایه گذاری نامناسب درون‌روانی درباره چنین تمایلی اجتناب کند و در نهایت خواسته و نیاز خود را به‌طرز مناسبی پاسخ دهد. به‌طورکلی ناتوانی از دیدن داشته‌های شخصی می‌تواند ناشی از دلایل و عوامل مختلفی باشد. بسیاری از رفتارها و تظاهرات بیرونی رفتاری ممکن است در ظاهر یکسان جلوه کنند درحالی‌که از ایجادکننده‌های متفاوتی به لحاظ درون‌روانی شکل گرفته‌اند.

 

افراط در دیدن داشته‌ها ممنوع

افراط و تفریط در هر زمینه‌ای مشکل ساز خواهدبود. گاه افراد تمایل به انکار ناکامی‌های خود دارند، بنابراین به شکل کاملا اغراق‌شده‌ای به داشته‌های‌شان توجه می‌کنند. در این حالت پرداختن به نکات مثبت زندگی شخصی نه یک توانایی سالم که یک دفاع روان‌شناختی در مقابله با اضطراب و ناخرسندی درونی است. یک انسان سلامت در عین حال که برای داشته‌های خود شکرگزار و خرسند است، از نداشته های خود نیز آگاه است. چنین فردی قادر است تمام احساساتش را بپذیرد و به نیازهای درونی‌اش بدون این‌که گرفتار انکار یا بزرگ نمایی شود پاسخ گو باشد.

 

منبع: khorasannews.com

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

مردان و زنانی که احساس تنهایی می‌کنند در مقایسه با افرادی که تنها زندگی می‌کنند عمر کوتاهتری دارند.

 

بررسی‌ها نشان می‌دهد احساس تنهایی صرف نظر از نوع بیماری قلبی‌، سطح تحصیلات، شاخص توده بدنی و استعمال سیگار پیامدهای مخربی برای افراد دارد.

 

در این بررسی آمده است مردان و زنانی که احساس تنهایی می‌کنند در مقایسه با افرادی که تنها زندگی می‌کنند بیشتر احتمال دارد دچار مشکلات سلامت روان و بیماری‌های قلبی شوند و همچنین احتمال مرگ زودهنگام در آنان بیشتر است.

 

به گفته محققان احساس تنهایی خطر مرگ را در مردان و زنان دو برابر افزایش می‌دهد. همچنین بروز علائم افسردگی و اضطراب در این افراد سه برابر بیشتر است و کیفیت زندگی آنان نسبت به افرادی که احساس تنهایی ندارند به طور چشمگیری پایین‌تر است.

 

همچنین عدم برخورداری از حمایت‌های اجتماعی پیامدهای جدی روی سلامت می‌گذارد زیرا این افراد سبک زندگی ناسالم‌تری داشته و بیشتر تحت تاثیر حوادث استرس‌زا قرار می‌گیرند.

 

منبع: سلامت نیوز

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

تنهایی را نباید با ترس از تنها شدن برابر دانست. همه آدمها گاهی بخاطر شرایط تنها می‌شوند یا خیلی‌وقت‌ها هم تصمیم می‌گیرند که تنها باشند. تنها بودن اگر تحت کنترل خود فرد باشد، می‌تواند تجربه‌ای مثبت، لذت‌بخش و از نظر احساسی روحیه‌بخش باشد. انزوا یعنی تنها و دور از آدمها بودن و معمولاً نشانه تصمیمی آگاهانه برای تنهایی است. اما تنهایی معمولاً انزوایی ناخواسته است.

درک تنهایی
تنهایی وضعیتی است که فرد احساسی قوی از خالی بودن و کنار افتادن از جمع دارد. تنهایی چیزی بیشتر از حس خواستن یک همراه است. تنهایی یعنی حس قطع ارتباط و دور افتادن از آدمها، طوریکه داشتن هر نوع ارتباط انسانی معنادار سخت یا غیرممکن به نظر برسد. افراد تنها از درون احساس پوچی و خلاء دارند.

تنها بودن و تنهایی یا حتی ترس از تنها شدن باعث ایجاد حس ناامنی، اضطراب و افسردگی به آدمها می‌دهد. اگر از تنها شدن بترسید، ممکن است بیش از اندازه به انسانها خودتان را نیازمند حس کنید و ممکن است احساس کنید باید همیشه کنار دیگران باشید. درحالیکه اگر احساس کنیم همیشه باید کسی کنارمان باشد، یعنی این نیاز دارد ما را کنترل می‌کند.

«تنها بودن» برای افراد مختلف معانی مختلف دارد. خیلی مهم است که بفهمید این ترس شما از کجا سرچشمه می‌گیرد و تا چه میزان این ترس شما و رفتارهایتان را کنترل می‌کند. بعنوان مثال، اگر عنصر اجتماعی دلیل این ترس است، یا با نگرانی‌ از خشونت‌های شخصی در ارتباط است، یا تمرکزتان بیشتر روی یک فرد خاص یا یک نوع افراد خاص است نه هر آدم دیگری، باید متوجه شوید.

شواهد بالینی و تحقیقی این واقعیت را تایید می‌کند که در اکثر موارد دلیل اصلی که زن‌ها و مردها وارد یک رابطه می‌شوند و بعد در یک رابطه می‌مانند، بخاطر ترس از تنها بودن است. و همانطور که هر مشاور خوبی می‌داند، رابطه‌ای که مبتنی بر ترس باشد، مطمئناً رابطه رضایت‌بخشی نخواهد بود. تازمانیکه فرد یاد نگیرد از تنها بودن با خود لذت ببرد، یا تنها خواهد ماند و یا در رابطه‌‌هایی از سر ترس.  معمولاً کسانی که با خودشان راحت نیستند، نه تنها نمی‌توانند بهترین ورژن خودشان باشند بلکه سطح عمیق‌تری از صمیمیت با دیگران را هم نمی‌توانند تجربه کنند.

در بدترین حالت، ترس از تنها ماندن نام‌های مختلفی می‌گیرد: اتوفوبیا، مونوفوبیا و خودبیزاری . این ترس از تنها ماندن معمولاً تاثیر قابل‌توجهی بر کیفیت زندگی فرد دارد. می‌تواند منجر به حملات وحشت شود، فرد را از عزیزانش دور کند و  زندگی فرد را به کلی نابود کند. علائم این مشکل معمولاً تنگی نفس، نفس‌نفس زدن، نامنظم شدن ضربان‌قلب، عرق کردن، حالت‌تهوع و احساس عمومی ترس است. البته هر کس به روش خاص خود ترس از تنها شدن را تجربه می‌کند و علائم خاص خود را دارد.

تاثیرات تنهایی
اثرات تنهایی و ترس از تنهایی می‌تواند منجر به اضطراب، حملات وحشت، فوبیا، افسردگی، خودکشی، اعتیاد به موادمخدر، اعتیاد به الکل و بیماری‌های حاد و مزمن شود. تنهایی مزمن (برخلاف تنهایی طبیعی و نرمال که هرکس گاهی‌اوقات احساس می‌کند) می‌تواند وضعیتی جدی باشد و احتمال مرگ به واسطه سرطان و همچنین سکته و بیماری‌های قلبی‌عروقی را افزایش می‌دهد. افرادیکه خود را از جامعه دور کرده‌اند معمولاً کیفیت خواب پایینی هم دارند که باعث می‌شود به اندازه کافی استراحت نکرده و ضعیف شوند.

چه چیز منجر به تنهایی و ترس از تنهایی می‌شود؟
آدمها به دلایل مختلفی تنهایی را تجربه می‌کنند و بسیاری اتفاقاتی که در زندگی می‌افتد با آن در ارتباط است. تنهایی واکنشی بسیار متداول به طلاق یا جدایی‌هاست. در چنین مواردی، هر دو طرف فقدان فردمقابل خود را احساس کرده و همچنین حس می‌کنند بخاطر این اتفاق یا ناراحتی‌شان از بسیاری جمع‌های اجتماعی طرد می‌شوند.

تنهایی می‌تواند واکنش به یک موقعیت یا اتفاق خاص مثل مرگ یا نبودن طولانی‌مدت عزیزان باشد. همچنین بعد از تولد کودک، ازدواج یا اتفاقات کوچک و بزرگ زندگی ممکن است ایجاد شود. حتی در ازدواج‌ها یا روابط جدی دیگر که بخاطر نبود ارتباط احساسی و عاشقانه دو طرف احساس خشم و عصبانیت دارند هم ممکن است تنهایی اتفاق بیفتد.

ترس از تنها شدن هم می‌تواند از چیزهای مختلف سرچشمه بگیرد. ممکن است در نقطه‌ای از زندگی احساس کرده باشید که دیگران شما را طرد می‌کنند و یا تصور کنید تنها بودن یعنی کسی دوستتان ندارد یا همه نادیده‌تان می‌گیرند. ترس از تنها شدن می‌تواند مستقیم با نداشتن اعتمادبه‌نفس و این باور که از هیچ فعالیتی به تنهایی نمی‌توانید لذت ببرید، در ارتباط باشد.

یا شاید هم هیچوقت یاد نگرفته‌اید که چطور وقتی تنها هستید، احساس راحتی کنید. این هم مثل همه چیزهای دیگر زندگی قابل یادگیری است. شما می‌توانید یاد بگیرید که چطور وقتی تنها هستید، از تنهایی‌تان لذت ببرید. و وقتی بتوانید بر ترس از تنها ماندن غلبه کنید، بلافاصله فردی مستقل‌تر شده و اعتمادبه‌نفستان بالا می‌رود. درواقع، غلبه بر ترس از تنها ماندن مزیت‌های زیادی برایتان دارد. وقتی تنها باشید می‌توانید با آرامش فکر کنید و نوعی آرامش خاص هست که فقط می‌توانید آن را در تنهایی‌هایتان تجربه کنید. خیلی وقت‌ها زمان‌هایی را که به تنهایی می‌گذرانید باعث می‌شوند زمان‌هایی که با دیگران هستید برایتان لذت‌بخش‌تر شود.

درمان تنهایی
جایگزین اینکه تنهایی و ترس از تنها ماندن را یک نقص یا یک خصوصیت غیرقابل‌تغییر شخصیتی بدانید این است که بفهمید تنهایی چیزی قابل‌تغییر است. همچنین خیلی مهم است که بدانید تنهایی و ترس از تنها ماندن تجربیاتی بسیار متداول هستند. طبق تحقیقات اخیر، ۲۵ درصد از افراد بزرگسال حداقل هر چند هفته یکبار حس تنهایی دردناکی را تجربه می‌کنند و این میزان در بین نوجوانان و دانشجویان حتی بالاتر است. حس تنهایی نه وضعیتی ثابت و مداوم است و نه به خودی خود بد است. بلکه باید به آن بعنوان علامت هشداری برای نیازهای مهمی که نادیده گرفته شده‌اند نگاه کنید.

اولین قدم این است که قبول کنید با تنها ماندن مشکل دارید و می‌خواهید احساس و رفتارتان تغییر کند. یادتان باشد، همه ما نقاط قوت و ضعف‌هایی داریم و مخفی کردن ضعف‌هایمان انرژی بسیار بیشتری می‌برد تا اینکه بخواهید روی آنها کار کرده و بر آنها غلبه کنیم.

متداول‌ترین نوع روش درمانی که برای این مشکل استفاده می‌شود، درمان شناختی-رفتاری، واقعیت‌درمانی و رفتاردرمانی است. با کار کردن با متخصصین و روانشناسان باتجربه می‌توانید رویکردهای رفتاری و مهارت‌های ارتباطی جدید و تکنیک‌های خاصی یاد بگیرید که کمکتان می‌کند با اضطراب و افسردگی‌تان کنار بیایید.

تکنیک‌های ریلکسیشن و تمدداعصاب معمولاً در کنار روش‌های درمانی دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند. این تکنیک‌ها شامل روش‌های خاص تنفس، تمرینات ریلکسیشن عضلات، تصویرسازی ذهنی و صحبت کردن با خود است. این تکنیک‌ها به شما کمک می‌کند بتوانید با حس تنهایی، افسردگی و اضطرابتان کنار آمده و بر آنها غلبه کنید.

مدیتیشن هم می‌تواند مورداستفاده قرار گیرد. بااینکه اینها ترس از تنها ماندن را درمان نمی‌کنند اما می‌توانند موقتاً علائم آن را بهبود بخشند.

یک روش درمانی دیگر برای تنهایی و افسردگی، به ویژه در افراد میانسال، درمان به وسیله حیوانات خانگی است. بعضی تحقیقات و مطالعات نشان می‌دهند که وجود یک حیوان می‌تواند احساس افسردگی و تنهایی را بهبود بخشد. طبق یافته‌های مرکز کنترل بیماری‌ها، داشتن یک حیوان خانگی فواید بسیار زیادی برای سلامتی افراد دارد.

منبع:مردمان

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

یک روان‌شناس گفت: افرادی‌که از انزوای اجتماعی رنج می‌برند، احساس می‌کنند که از دنیا کنار گذاشته شده‌اند.

فرناز امیراصلانی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه زنجان، اظهار کرد: عواطفی از قبیل طرد شدن برای بسیاری از افراد دردناک است. به همین‌خاطر همه تلاش خود را به کار می‌بندند تا از این تله‌ نجات پیدا کنند. در واقع حتی اگر شخصی احساس کند که از هم‌سن و سالانش بهتر است، این تفاوت می‌تواند رنج‌آور و آزاردهنده باشد، چراکه بیشتر انسان‌ها موافق بودن با اطرافیان‌شان را حتی به احساس برتری ترجیح می‌دهند و معتقدند که تنهایی، ارمغان برتری آن‌ها به شمار می‌رود.

این روان‌شناس ادامه داد: انزوای اجتماعی در اشکال متفاوتی مثل قلدری، مردم‌آزاری و دوری از جمع‌های خانوادگی و اجتماعی بروز می‌کند و ممکن است چنان ظریف باشد که تشخیص و شناسایی آن به راحتی امکان‌پذیر نباشد. در واقع، ممکن است فردی که دچار انزواست ظاهر بسیار سرزنده وشادابی داشته باشد. اما در خلوت خود از نوعی تنهایی عمیق رنج ببرد.

وی تصریح کرد: متاسفانه انزوای اجتماعی در موارد حاد به بیماری‌های روان‌تنی منجر می‌شود و این قشر با انواع اختلالات قلبی، تنفسی، سردرد و بی‌خوابی دست و پنجه نرم می‌کنند. این در حالی است که هراس از اجتماع و اضطراب به خاطر مشارکت اجباری در جمع می‌تواند روز‌به‌روز پررنگ‌تر شده و فرد را مبتلاتر کند. از این‌رو، هیچ راه‌حلی نمی‌تواند جایگزین درمان قطعی باشد.

امیراصلانی خاطرنشان کرد: درمان‌های رفتارشناختی، مفیدترین روش برای هراس‌های اجتماعی و اختلالات کناره‌گیری محسوب می‌شوند؛ چراکه تاکید آن‌ها بر تغییر الگوهای تفکر به موازات اصلاح رفتار است. در واقع، این روش به بیمار کمک می‌کند که حساسیت خود را نسبت به عوامل محرک کاهش دهد و مهارت‌های اجتماعی لازم برای تعامل با جامعه را فرا بگیرد.

این روان‌شناس خاطرنشان کرد: چشم در چشم شدن با مردم، استقبال کردن از دیگران، رد و بدل کردن تعارفات کلامی متداول، جرات‌ورزی به شیوه مناسب، چگونگی پاسخ‌دهی همراه با نشان دادن عکس‌العمل در شرایط و وضعیت‌های مختلف اجتماعی، هم‌چنین انجام مکالمات عادی و روزمره با مردم از جمله مواردی است که در وهله اول به افراد درگیر با انزوای اجتماعی آموزش داده می‌شود.

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

چگونه خودتان را در دو دقیقه آرام کنید

همین حالا یک لحظه بمانید تا خودتان راحت شوید و این چهار مرحله را خودتان امتحان کنید:

 

1. خود را یخ بزنید.

بازی را که در کودکی بازی کردید به یاد بیاورید که ناگهان حرکت میانی را متوقف کردید ، مثل اینکه در یخ منجمد شدید؟ همین کار را انجام دهید بخش های بدن ، احساسات و فرآیندهای فکر خود را متوقف کنید. خودتان را به عنوان یک شخصیت کارتونی که با اسلحه بی حوصله زده شده است فکر کنید. حتی اگر کمک کند می توانید آن را کمی نمایشی کنید.

 

2. روی انگشت شاخص خود متمرکز شوید.

(اگر اولین قدم را مشکل دارید) به این مرحله بروید. برای بیست و شصت ثانیه ، فقط روی قسمت پشت انگشت شاخص خود تمرکز کنید. بگذارید ذهن و بدن شما توسط آن مصرف شود.

 

آن را به شما نزدیک کنید. ناخنها ، چینها و آن خطوط کوچک اثر انگشت را مطالعه کنید. اگر وضعیت شما پر سروصدا است ، بگذارید صداهای اطراف شما در یک پس زمینه واحد ادغام شوند ، و بگذارید از توجه شما محو شود.

 

3. نفس آگاهانه بکشید.

تمرکز خود را رها کنید و با بدن خود مجدداً بررسی کنید. یک نفس عمیق و آگاهانه به خود بکشید ، سپس بگذارید آن را از دهان خود عبور کند ، آرام و با آرامش ایجاد کند ، موجی از آرامش ایجاد کند که از درون سینه شما شروع می شود و از طریق وجودتان به سطح پوست شما شناور می شود.

 

4. آگاهانه به اطراف نگاه کنید.

وقتی دوباره با محیط اطراف خود ادغام می شوید ، صحنه را جلوی خود اسکن کنید. تا حد امکان با آنچه در راه بیداری هنگام صبح از خواب بیدار می شوید ، متمایز شوید.

 

به فکرهایی که می خواهند به عقب برگردانید به ذهن خود آگاه شوید و با نگرش کنجکاوی آنها را مشاهده کنید.

 

حال شما چطور است؟

 

اکنون ممکن است کمی با احساسات خود در تماس باشید ، از افکار قبلی فاصله بگیرید و با لحظه فعلی در ارتباط باشید.

 

مهمتر از همه ، خواهید فهمید که ریشه ناراحتی شما افکار شماست. همه چیز دیگر مانند احساسات و ناراحتی جسمی و درد از آنجا شروع می شود.

 

اگر در ابتدای کار مشکل کم کردن ذهن دارید ، این را امتحان کنید: اگر مرتباً مراقبه می کنید ، آخرین لحظه جلسه خود را به همان روش روی همان انگشت متمرکز کنید. انجام این کار ، احساس شفافیت ، آرامش و دلبستگی را با عمل مرتبط می کند.

 

و اگر مدیتیشن نمی کنید ، زمان بسیار خوبی برای شروع است! این به شما در توانایی شما در مقابله با موقعیتهای استرس زا به طور کلی کمک می کند و به طور چشمگیری اثرات این تکنیک را بهبود می بخشد.

منبع

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

تصمیم گیری یکی از مهم ترین مسائلی است که همه ما هرروز با آن سروکار داریم.
همین الان تعدادی از تصمیم هایی که امروز گرفته اید را نام ببرید.
یک ساعت بیشتر بخوابم یا نه؟
با مترو بروم یا با تاکسی؟
چای بنوشم یا قهوه؟
اما این ها تصمیمات کوچک، ساده و روزمره هستند.
تصمیم گیری های دشواری هم وجود دارند. زمان هایی که ما دچار دودلی می شویم. وقتی که نمی دانیم بهترین انتخاب کدام است.
شما هم حتما چنین مواردی را تجربه کرده اید! فکر کنید.

مثلاً انتخاب رشته تحصیلی. انتخاب همسر. تصمیم درباره جدایی. تصمیم درباره مهاجرت. انتخاب شغل و … .
به راستی، چه چیزی مانع تصمیم گیری ما می شود؟ چرا نمی توانیم بهترین انتخاب را تشخیص دهیم؟
و مهم تر از همه چطور بهترین تصمیم گیری را داشته باشیم؟
در این مقاله به همه این مباحث می پردازیم و به همه سوالات شما درباره دودلی و تصمیم گیری پاسخ می دهیم. پس تا پایان با ما همراه باشید.

 

1- تصمیم با ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه

ذهن خوآگاه ما فقط حدود ۵ درصد از تصمیمات ما را بر عهده دارد. بنابراین ۹۵% افکار، احساسات و رفتار ما به صورت ناخودآگاه است.
ناخودآگاه همانند بچه ای است که یک دست او در دست شماست. و دست دیگرش در دست کائنات؛ ناخودآگاه قدرت خیلی زیادی دارد. ولی متأسفانه شعور ندارد! یعنی نمی تواند خوب و بد را از هم تشخیص دهد.

بنابراین تصمیم های مهم و حیاتی زندگی نباید در ناخودآگاه صورت گیرند. در حالیکه گفتیم ۹۵% تصمیمات ما در ناخودآگاه است. پس چه کاری باید انجام دهیم؟
باید باورها و دستورالعمل هایی را که در ناخودآگاه ما ثبت شده و باعث می شوند تصمیمات غلط بگیریم، از ذهن ناخودآگاه پاک کنیم و به ذهن خودآگاه خود منتقل کنیم.

 

2- انواع تصمیم گیری

الف) تصمیم گیری سیستم ۱: شهودی

نوعی از تصمیم گیری که برای انتخاب قکر نمی کنیم. بلکه همان مسیر همیشگی را انتخاب می کنیم.
مثلاً شیوه ی راه رفتن ما. هیچ وقت برای اینکه راه برویم، به این که چطور راه برویم فکر نمی کنیم. بلکه مثل همیشه قدم بر می داریم.

ب) تصمیم گیری سیستم ۲: استدلالی

نوعی از تصمیم گیری که به فکر کردن نیاز دارد. مثل انتخاب رشته، شغل یا همسر.

 

3- پتانسیل محدود مغز برای تصمیم گیری

ما در یک سری از تصمیم گیری ها، این قدر وقت صرف می کنیم و به نتیجه نمی رسیم که ذهن تحت فشار قرار می گیرد. بنابراین مغز برای فرار از این فشار، دستور می دهد که این تصمیم گیری را فراموش کنیم و میانبرهایی برای رهایی از دودلی های این چنینی ایجاد می کند.

مثلاً مدت هاست دودل هستی که از رابطه ای که از آن احساس رضایت نمی کنی، خارج شوی یا نه؟ و نمی توانی تصمیم بگیری.
در این صورت ذهن دستور می دهد که فراموش کنی. میانبری که میسازد به طوری است که از این پس حتی ناخودآگاهت باور می کند که رابطه خیلی خوبی داری.

 

عملکرد نیمکره های مغز

نیمکره چپ مفز انسان مسئولیت و توانایی جمع آوری اطلاعات را دارد.
نیمکره راست مغز ما وظیفه تحلیل را برعهده دارد. زمانی نیمکره راست مغز ما کار می کد که حال ما خوب باشد.
به همین دلیل است که هنگام وقوع یک مسئله، گفته می شود، باید ابتدا اطلاعات کافی را جمع آوری کنید. سپس همه چیز را رها کنید. کاری را انجام دهید که حالتان را خوب می کند.
برای این که برای حل مسئله نیاز به تحلیل دارید که بر عهده نیمکره راست مغز شماست. پس باید حال شما خوب باشد که نیمکره راست مغز شما کار کند.

 

تصمیمات مهم، جایگزین تصمیمات کم اهمیت

بعضی از ما هرروز وقت زیادی را صرف تصمیمات بی اهمیت می کنیم. مثلاً اینکه امروز چه غذایی بپزم؟
این تصمیمات کم ارزش انرژی زیادی از مغز ما می گیرند. توانایی مغز انسان نیز محدود است. بنابراین اگر انرژی مغزمان را صرف انتخاب های کم ارزش کنیم، مغز پاسخگوی تصمیمات مهم ما نخواهد بود.

در نتیجه باید یک بار برای همیشه تصمیمات کم ارزش را جمع بندی کنیم و انرژی خود را بیشتر از این هدر ندهیم.
مثلاً درباره همان آشپزی، می توانیم یک بار یک لیست غذا آماده کنیم. این طوری دیگر نیاز نداریم که هرروز برای انتخاب غذا وقت و انرژی صرف کنیم.

 

منبع

  • هستی سعادت
  • ۰
  • ۰

انزوا طلبی چیست؟

انزوا طلبی الگویی نسبتا ثابت از ویژگی های شخصیتی است که شامل ترس از طرد شدن ، اعتماد به نفس پایین و احساس شرم و خجالت در روابط می شود.  این افراد تنها ماندن را ترجیح می دهند و فقط در صورتی که نسبت به افرادی حس اعتماد سازی شکل گرفته باشد وارد رابطه می شوند. از منظر تخصصی روان شناسی دو تیپ گروه هستند که این ویژگی ها را دارند اما وجه تفارق آن ها مهم است .

تیپ شخصیتی اسکیزویید که الگوهای رفتاری انزواطلبانه آن ها کاملا از سر بی میلی به ارتباط است . اما تیپ انزواطلب دیگر الگوهای رفتاری اجتنابی اشان به دلیل ترس از پذیرفته نشدن و طرد و انتقاد از سوی دیگران است. آن چه در این خوانش منظور است دومین تیپ رفتاری است و نه شخصیت اسکیزویید.
 

ریشه های انزوا طلبی چیست؟

  • الگوهای تربیتی کنترل گرانه: والدینی که قدرت استقلال به کودک نمی دهند و مرتبا او را چک می کنند و با تعریف باید و نبایدهای غیر ضروری رفتار کودک را کنترل می کنند او را مستعد انزواطلبی می کنند.
  • خلق و خوی اولیه خجالتی بودن: همه کودکان با یک ویژگی ثابت به دنیا نمی آیند . پایه های زیستی و ژنتیکی در نوع رفتار آن ها تاثیر دارد. برخی کودکان از ابتدای تولد با الگوهای زیستی دوری گزینی واکنش نشان می دهند. معمولا از غریبه ها روی بر می گردانند و پشت والدین خود قایم می شوند و از پاسخ دادن به سوالات امتناع می کنند. این کودکان می توانند زمینه های گوشه گیری را داشته باشند.
  • نداشتن اعتماد به نفس: افرادی که استقلال طلبی و فردیت آن ها در سنین کودکی به درستی ارضا نشده و درک درست و کاملی از توانمندی های خود ندارند و تصویر ذهنی که از خود دارند مغشوش و ضعیف است ، مستعد انزواطلبی هستند.
  • مشکلات خانوادگی: خانواده هایی که با انبوهی مشکلات رفتاری ، مالی، بزهکاری یا رویدادهایی مثل طلاق و اعتیاد مواجهند کودک را در بستر انزوا طلبی می توانند قرار دهند.
  • ترس از نتیجه: افرادی که توان رویارویی با واقعیت را ندارند و شکست را به عنوان بخشی از واقعیات زندگی نمی پذیرند یا در ذهن خود واگویه های منفی نسبت به انتقاد دارند می توانند جزو انزواطلبان قرار گیرند.

 

خصوصیات انزوا طلبان چیست؟

  • بدبین هستند.
  • از معاشرت خودداری می کنند.
  • طاقت مواجهه با انتقاد را ندارند.
  • اعتماد به نفس پایینی دارند.
  • احساس بی کفایتی و بی ارزشی دارند.
  • خود را ناارزنده سازی می کنند.
  • دید مبالغه آمیزی به شکست دارند.
  • از صمیمیت گریزانند.
  • دوستان کمی دارند.
  • حساسیت زیادی نسبت به انتقاد دارند.
  • اعتماد و وفاداری دیگران نسبت به خودش را می آزماید.
  • با رویا و خیال پردازی بیشتر از واقعیت سر و کار دارند.
  • از فعالیت های گروهی خودداری می کنند.
  • پیش بینی منفی به شروع روابط دارند.
  • فرار از ارتباطات در آن ها احساس ملال و اندوه ایجاد می کند.

 

راه های درمان انزوا طلبی چیست؟

  • توانمندی های خود را مرور کنید: یکی از ریشه های اصلی انزوا طلبی عدم شناخت فرد از خود است . شناخت آگاهانه از سایه روشن های شخصیتی ، پذیرش ضعف ها و استمرار در به خاطر داشتن نقاط قوت می تواند فرد را از درون قدرت بخشد.
  • مهارت های اجتماعی خود را تقویت کنید:  برخی از علت های ترس از رابطه در انزواطلبان ناشی از عدم داشتن مهارت اجتماعی آن هاست . انزوا طلبان با یادگیری شیوه های شروع، ادامه و پایان یک رابطه و مهارت های ارتباطی بخش کثیری از ترس های خود را می توانند مدیریت کنند.
  • خود را در فضای معاشرت با دیگران قرار دهید: ترس از انتقاد یا طرد شدن نوعی ترس پیش بینانه منفی از رویدادهاست . انزوا طلبان با مواجهه سازی و حساسیت زدایی خود می تواند دریابد که همیشه آنچه می اندیشید محقق نمی شود.
  • تفکرات ناارزنده ساز خود را ارزیابی کنید: مرور شناخت های ناقص و تفکرات ناکارامد مثل من خوب نیستم ، من ناکاملم ، من بی کفایتم یا ... فرصتی می دهد تا فرد آگاهانه برداشت ها و ادراکات غیر منطقی خود را سامان بخشد.
  • از یک درمانگر راهنمایی بگیرید: گاهی ریشه های انزواطلبی عمیق تر از آن است که فرد به تنهایی بتواند آن را بهبود بخشید . لذا صحبت با یک روانشناس یا درمان گر گزینه مناسبی برای درمان خواهد بود.

 

منبع

  • هستی سعادت